همه چیز آزاد است چون خدا آزاد خلق کرده.

به نام خدا شروع می کنیم و در این صفحه همه چیز گذاشته می شود.
جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۴۲ ب.ظ

داستان هایی از تاریخ برای نوجوانان

                                         میزبان گرسنه 

                    مهاجرین وانصار


حضرت پیامبر {ص}ویاران وفادارش از مکه به یثربهجرت کردند وآنجا سکونت گزیدند.

آری ,آنها خانه ها و اموال و برادران خود را در مکه جا گذاشتند و به یثرب هجرت کردند,بدین جهت خدا ورسول آنهارا مهاجرین نام نهاد.

مسلمانان یثرب از آنها استقبال کردند واز آمدن آنها خوشحال شدند وبه استقبال آن ها رفتند و به آنها جا و مکان دادند,واختیار مال خود را به آن ها دادند,بدین جهت خدا ورسولش آن مردمان را انصار نامیدند.

مهاجران به آنها گفتند:خداوند به مال شما برکت دهد ما به آنها نیازی نداریم فقط مارا به بازار راهنمایی کرده تا به کسب و کار بپردازیم .

اینگونه نیز کردند,آنان به بازار رفتندوبه دادوستد پرداختندوخداوند هم به کار و کسب آنها برکت داد و ثروت خوبی بدست آوردند.

یثرب اکنون شهر پیامبر بود وهمه آ«را ((مدینه الرسول))میخواندند.

مدینه به شهر اسلام تبدیل شد یگانه شهری که درجهان وجود داشت.

مدینه محل هجرت مسلمانان جهان بود .هرگاه شخصی مسلمان و قومش اورا اذیت می کرد ,به مدینه هجرت می کرد واز قوم خود نجات پیدا میکرد.

یگانه مدرسه ای که در جهان به تدریس اسلام می پرداخت مدینه بود.

هرگاه کسی مسلمان می شد بر او واجب بودکه حلال و حرام را فرا گیرد.

لازم بود که قرآن و دیگر فرایض را بیاموزد و یادگیرد که چگونه احکام دین را بجای آورد.

راستی,اصلا یک مسلمان چگونه میتواند بدون علم نمازو روزه بگیرد اصلا چگونه می تواند زندگی کند؟

اگرمسلمانی می خواست علم دین را بیاموزد باید به کجا میرفت ؟به مکه؟به مصر؟خیر فقط یک مدرسه وجود داشت اونم شهر پیامبر بود.

آری مسلمانان ازهر طرف به مدینه می رفتند .برخی برای نجات از شکنجه های مشرکان برخی برای یاد گیری دین.

آنها میهمانان اسلام بودند .

آنها نزد پیامبر{ص}می رفتند وپیامبر از آمدن آن ها خوش حال به آن ها خیر مقدم می گفت.

رسول خدا مردی زاهد و پارسا بود گاهی چیزی می خورد گاهی خیر .اگر چیزی می خورد خدارا شکر و اگر نمی خورد صبر میکرد.

بسیاری اوقات در خانه رسول خدا آتشی برای پخت روشن نمی شد ,اما رسول خدا دوست نداشت مهمانانش گرسنه بمانند ؛زیرا آنها میهمانان خدا و رسول و البته اسلام بودند .

پیامبر{ص}فرمود است هرکس به خدا و روز قیامتش ایمان دارد باید میهمانش را گرامی بدارد.

مسلمانا در مدینه مانند یه خانواده بودند .

هرگاه میهمانان می آمدند پیامبر آنها را میان مسلمانان پخش ومسلمانان آنان را به خانه های خود برده واز از آنها پذیرایی میکردند .

میهمانان به خانه های مختلفی پخش میشدند وغذا می خوردند و میخوابیدند اما گویا در یک خانه غذا و خوابیده اند و میهمان یک نفر بوده اند.

در خانه هرکسی که بودند میهمان  خدا ورسولش بودند .

میان انصار مردی بود که خدا ورسولش را بسیار دوست میداشت وپیامبر نیز او را دست می داشت که ((ابو طلحه انصاری))نام داشت.

ابوطلحه باغی داشت که درختان در آن سایه افکندنده بودند و آبی گوارا در آن جاری بود .

رسول خدا{ص}هرگاه به باغ ایشان می رفت زیر سایه درختی می نشست و از آن اب مینوشید.

روزی رسول خدا به همراه ابوبکر صدیق به باغ ابوطلحه رفتند و درباغ نشستند وازآب ان نوشیدند .

اندکی بعد ابوطلحه که آمد و دید پیامبر و ابوبکر اینجا هستند خوشحال شد و رفت تا برایشان ذبح کند ؛رسول خدا به او گفت مواظب باش گوسفندی که شیر یا بچه دارد ذبح نکنی .

آنها از گوشت کوسفند ذبح شده خوردند و خدای خود را سپاس گفتند ورسول خدا برای ابو طلحه دعای خیر کرد.

روزی برای رسول خدا میهمانانی آمد و حضرت میهمانان را میان مسلمانان تقسیم کرد .

هرمسلمانی سهم خود را به خانه خود برد ابو طلحه نیز به نوبه خود پذیرایی چند مهمان را بر عهده گرفت .

ابو طلحه از اینکه میهمان داشت خوشحال بود ؛زیرا آنها مهمان های خدا و رسولش بودند وامید به خشنودی خدا و پاداش آخرت داشت .

اما ابو طلحه نمیدانست در خانه اش غذایی وجود دارد یا خیر؛یا ((ام سلیم))

چه غذایی آماده کرده است .

ابوطلحه نمیدانست که آیا در خانه غذای اضافی که میهمانان بخورند است یا نه؟ویا بچه هایش غذا خورده اند یا نه؟

اما ابوطلحه در مورد این ها فکر نمی کرد.

او با خوشحالی به خانه رسید و مهمانان نیز پشت سر او بودند .

ابو طلحه در زد وبه خانوادش سلام کرد واجازه برای ورود خواست !

صدایی از خانه آمد که گفت بفرمایید.

ابوطلحه با خوشحالی به همسرش گفت :مهمانان پیامبر رسیده اندو همسرش گفت مهمانان پیامبر خدا خوش آمدند.

ابو طلحه از او پرسید آیا غذایی برای خوردن است ؟همسرش بدون هیچ نگرانی گفت:بله غذای بچه ها است.از ابوطلحه چه کاری بر می آمد ؟غذا برای خودشان کافی نبود چه برسد به مهمانان؟!

ابوطلحه که مردی با خدا بود به همسرش گفت مهمانان خدا واجب ترند و تصمیم گرفتند یک شب را گرسنه بگذرانند.

اما میهمان چگونه بدون میزبان غذا بخورد؟!

ابو طلحه فکری به سرش رسید به همسرش گفت هر گاه سر سفره نشستیم به بهانه خاموش کردن چراغ بلند شو وبرو ؛وهمین کار را نیز هم کردن و مهمانان در تاریکی شروع به خوردن کردن و ابوطلحه نیز شروع کرد ولی فقط صدای غذا خوردن را در می آوردومهمانان نیز شکی نداشتند که میزبان نیز غذا می خوردوغذا را کامل خوردند وسیر شدند.

بعد از غذا مهمانان دست های خود را شستند و برای میزبان خود آرزوی برکت کردند.میهمانان آن شب سیر خوابیدند ولی ابو طلحه نه ولی بیشتر خوشحال بود که توانسته از مهمانان خدا پذیرایی کند و از خدا تشکر کرد.

صبح روز بعد ابو طلحه بر حسب عادت در مجلس حضرت پیامبر حضور پیدا کرد؛انگونه سرحال بود که گویی با شکم سیر خوابیده است و هیج کس هم چیزی نفهمید ولی در مورد این فکر نکرد که خداوند تمام راز های پنهان را میداند؛این آیه نازل شد:


دیگران را برخود ترجیح میدهند ولو اینکه خود نیاز داشته باشند .(حشر/9)

حضرت محمد از ابوطلحه خواست که داستان را تعریف کند و بعد آن برای او دعا کرد و از کار او راضی گشت و این داستان برای همیشه در تاریخ ماند .



خوش به حال کسانی که مانند ابو طلحه از مهمانان خدا پذیرایی و مراقبت می کنند.


freecontent.blog.ir




 



نوشته شده توسط نعمان میرزایی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

همه چیز آزاد است چون خدا آزاد خلق کرده.

به نام خدا شروع می کنیم و در این صفحه همه چیز گذاشته می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم
امیدوارم از مطالب لذت ببرید و اینو یادمون باشه همیشه خدا با ماست

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

داستان هایی از تاریخ برای نوجوانان

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۴۲ ب.ظ

                                         میزبان گرسنه 

                    مهاجرین وانصار


حضرت پیامبر {ص}ویاران وفادارش از مکه به یثربهجرت کردند وآنجا سکونت گزیدند.

آری ,آنها خانه ها و اموال و برادران خود را در مکه جا گذاشتند و به یثرب هجرت کردند,بدین جهت خدا ورسول آنهارا مهاجرین نام نهاد.

مسلمانان یثرب از آنها استقبال کردند واز آمدن آنها خوشحال شدند وبه استقبال آن ها رفتند و به آنها جا و مکان دادند,واختیار مال خود را به آن ها دادند,بدین جهت خدا ورسولش آن مردمان را انصار نامیدند.

مهاجران به آنها گفتند:خداوند به مال شما برکت دهد ما به آنها نیازی نداریم فقط مارا به بازار راهنمایی کرده تا به کسب و کار بپردازیم .

اینگونه نیز کردند,آنان به بازار رفتندوبه دادوستد پرداختندوخداوند هم به کار و کسب آنها برکت داد و ثروت خوبی بدست آوردند.

یثرب اکنون شهر پیامبر بود وهمه آ«را ((مدینه الرسول))میخواندند.

مدینه به شهر اسلام تبدیل شد یگانه شهری که درجهان وجود داشت.

مدینه محل هجرت مسلمانان جهان بود .هرگاه شخصی مسلمان و قومش اورا اذیت می کرد ,به مدینه هجرت می کرد واز قوم خود نجات پیدا میکرد.

یگانه مدرسه ای که در جهان به تدریس اسلام می پرداخت مدینه بود.

هرگاه کسی مسلمان می شد بر او واجب بودکه حلال و حرام را فرا گیرد.

لازم بود که قرآن و دیگر فرایض را بیاموزد و یادگیرد که چگونه احکام دین را بجای آورد.

راستی,اصلا یک مسلمان چگونه میتواند بدون علم نمازو روزه بگیرد اصلا چگونه می تواند زندگی کند؟

اگرمسلمانی می خواست علم دین را بیاموزد باید به کجا میرفت ؟به مکه؟به مصر؟خیر فقط یک مدرسه وجود داشت اونم شهر پیامبر بود.

آری مسلمانان ازهر طرف به مدینه می رفتند .برخی برای نجات از شکنجه های مشرکان برخی برای یاد گیری دین.

آنها میهمانان اسلام بودند .

آنها نزد پیامبر{ص}می رفتند وپیامبر از آمدن آن ها خوش حال به آن ها خیر مقدم می گفت.

رسول خدا مردی زاهد و پارسا بود گاهی چیزی می خورد گاهی خیر .اگر چیزی می خورد خدارا شکر و اگر نمی خورد صبر میکرد.

بسیاری اوقات در خانه رسول خدا آتشی برای پخت روشن نمی شد ,اما رسول خدا دوست نداشت مهمانانش گرسنه بمانند ؛زیرا آنها میهمانان خدا و رسول و البته اسلام بودند .

پیامبر{ص}فرمود است هرکس به خدا و روز قیامتش ایمان دارد باید میهمانش را گرامی بدارد.

مسلمانا در مدینه مانند یه خانواده بودند .

هرگاه میهمانان می آمدند پیامبر آنها را میان مسلمانان پخش ومسلمانان آنان را به خانه های خود برده واز از آنها پذیرایی میکردند .

میهمانان به خانه های مختلفی پخش میشدند وغذا می خوردند و میخوابیدند اما گویا در یک خانه غذا و خوابیده اند و میهمان یک نفر بوده اند.

در خانه هرکسی که بودند میهمان  خدا ورسولش بودند .

میان انصار مردی بود که خدا ورسولش را بسیار دوست میداشت وپیامبر نیز او را دست می داشت که ((ابو طلحه انصاری))نام داشت.

ابوطلحه باغی داشت که درختان در آن سایه افکندنده بودند و آبی گوارا در آن جاری بود .

رسول خدا{ص}هرگاه به باغ ایشان می رفت زیر سایه درختی می نشست و از آن اب مینوشید.

روزی رسول خدا به همراه ابوبکر صدیق به باغ ابوطلحه رفتند و درباغ نشستند وازآب ان نوشیدند .

اندکی بعد ابوطلحه که آمد و دید پیامبر و ابوبکر اینجا هستند خوشحال شد و رفت تا برایشان ذبح کند ؛رسول خدا به او گفت مواظب باش گوسفندی که شیر یا بچه دارد ذبح نکنی .

آنها از گوشت کوسفند ذبح شده خوردند و خدای خود را سپاس گفتند ورسول خدا برای ابو طلحه دعای خیر کرد.

روزی برای رسول خدا میهمانانی آمد و حضرت میهمانان را میان مسلمانان تقسیم کرد .

هرمسلمانی سهم خود را به خانه خود برد ابو طلحه نیز به نوبه خود پذیرایی چند مهمان را بر عهده گرفت .

ابو طلحه از اینکه میهمان داشت خوشحال بود ؛زیرا آنها مهمان های خدا و رسولش بودند وامید به خشنودی خدا و پاداش آخرت داشت .

اما ابو طلحه نمیدانست در خانه اش غذایی وجود دارد یا خیر؛یا ((ام سلیم))

چه غذایی آماده کرده است .

ابوطلحه نمیدانست که آیا در خانه غذای اضافی که میهمانان بخورند است یا نه؟ویا بچه هایش غذا خورده اند یا نه؟

اما ابوطلحه در مورد این ها فکر نمی کرد.

او با خوشحالی به خانه رسید و مهمانان نیز پشت سر او بودند .

ابو طلحه در زد وبه خانوادش سلام کرد واجازه برای ورود خواست !

صدایی از خانه آمد که گفت بفرمایید.

ابوطلحه با خوشحالی به همسرش گفت :مهمانان پیامبر رسیده اندو همسرش گفت مهمانان پیامبر خدا خوش آمدند.

ابو طلحه از او پرسید آیا غذایی برای خوردن است ؟همسرش بدون هیچ نگرانی گفت:بله غذای بچه ها است.از ابوطلحه چه کاری بر می آمد ؟غذا برای خودشان کافی نبود چه برسد به مهمانان؟!

ابوطلحه که مردی با خدا بود به همسرش گفت مهمانان خدا واجب ترند و تصمیم گرفتند یک شب را گرسنه بگذرانند.

اما میهمان چگونه بدون میزبان غذا بخورد؟!

ابو طلحه فکری به سرش رسید به همسرش گفت هر گاه سر سفره نشستیم به بهانه خاموش کردن چراغ بلند شو وبرو ؛وهمین کار را نیز هم کردن و مهمانان در تاریکی شروع به خوردن کردن و ابوطلحه نیز شروع کرد ولی فقط صدای غذا خوردن را در می آوردومهمانان نیز شکی نداشتند که میزبان نیز غذا می خوردوغذا را کامل خوردند وسیر شدند.

بعد از غذا مهمانان دست های خود را شستند و برای میزبان خود آرزوی برکت کردند.میهمانان آن شب سیر خوابیدند ولی ابو طلحه نه ولی بیشتر خوشحال بود که توانسته از مهمانان خدا پذیرایی کند و از خدا تشکر کرد.

صبح روز بعد ابو طلحه بر حسب عادت در مجلس حضرت پیامبر حضور پیدا کرد؛انگونه سرحال بود که گویی با شکم سیر خوابیده است و هیج کس هم چیزی نفهمید ولی در مورد این فکر نکرد که خداوند تمام راز های پنهان را میداند؛این آیه نازل شد:


دیگران را برخود ترجیح میدهند ولو اینکه خود نیاز داشته باشند .(حشر/9)

حضرت محمد از ابوطلحه خواست که داستان را تعریف کند و بعد آن برای او دعا کرد و از کار او راضی گشت و این داستان برای همیشه در تاریخ ماند .



خوش به حال کسانی که مانند ابو طلحه از مهمانان خدا پذیرایی و مراقبت می کنند.


freecontent.blog.ir




 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۳
نعمان میرزایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.