یه سری دوست داشتنا هست
از اول بوی غم میده،
تو ترافیکی باهاش دستاشو محکم گرفتی
میدونی این دستا همیشگی نیست،
تو تولدت شمعتو فوت میکنی و تنها آرزوت اونه
میدونی آرزوی محاله،
تو کافه نشستی باهاش قهوه میخوری
تلخ با قند چشاش
میدونی یه روز باید تلخ بخوری تلخ تلخ،
یه دوست داشتنا هست
بوی جدایی میده بوی اولی و آخری بودن
ولی عجیب آدم دلش میخواد باشه با این
اولی و آخریه، حتی به قیمته جدایی، حتی به قیمت تباهی...
رابطه ها از وقتی شروع به خراب شدن کردن که پای خواهر ها و برادر ها به آنها باز شد
خواهر ها و برادرهای دروغین و مجازی
از همان جایی که جمله "عزیزم ما فقط دوست هستیم و تو زیادی حساس شده ای" را به هم گفتیم
رابطه ها جایی داغون شدن که به جای دیدارهای پی در پی و یهویی و کوتاه و پر از دلهره به فیس تایم و وایبر و ایمو پناه بردیم
این همه برنامه مجازی کجا می تواند گرمی نگاه و شور و اشتیاق عشق را به طرف مقابل برساند!!
رابطه ها را این همه اپلیکیشن و گیف و روابط گسترده ما با آدم های مجازی خرابشان کرد
اگر کسی را پیدا کردید که هزاران خواهر و برادر اجتماعی نداشت ، صدها دوست معمولی نداشت و به جای همه آنها وقتش فقط و فقط برای شما بود و به جای برقراری تماس تصویری به دیدارتان آمد ، اگر به جای ویس فرستادن زنگ زد و گفت "دلم برای شنیدن صدایت لک زده بود" بدانید آن آدم با عشق آمده نه با هوس..
مگه آدم از دلخوشی های دنیا چی میخواد، وقتی صدای ناله های مردم صدای گوش دنیا رو کر میکنه، وقتی با هرکسی که حرف میزنی اول از همه از غم هاش میگه، وقتی به کسی لبخند میزنی اخم میبینی، آدم کی و میخواد از این زندگی?
جز اینکه یکی باشه که تو اوج خستگی که ١٠ ساعته تو یه اتوبوس قراضه نشسته، بهش بگه دوسش داره، یکی رو میخواد که وقتی عینکش کثیفه، بی اجازه عینک و برداره و تمیز کنه که چشمای قشنگشو بهتر ببینه.
مگه آدم تو این روزای سخت و نفس گیر، که هیچکس پشتیبان اون و کاراش نیست، چیزی به جز "مراقب خودت باش" و "تو میتونی" میخواد؟
دلخوشی که فقط پول نیست، همون لحظه ست که بهت میگه هر وقت میبینمت از ته دلم خوشحالم، همون لحظه که کاری نداره این شالو از کجا خریدی فقط بهت میگه چقدر این رنگ بهت میاد خوشگلم، کاری نداره که چقدر بهش اعتماد داری، همه جوره واست تکیه گاهه، تو اوج عصبانیت هات، حرفاتو گوش میده و بهت وعده روز خوبو میده، حتی اگه روز خوبه هم نیاد تو دلت به حرفاش گرم میشه.
آدم همینو میخواد که هر جا بره، بگه که چقدر جات اینجا خالیه، که آغوشش هر چند از راه دور اما گرم ترین جای دنیا باشه، بگه درسته نمیتونم شعر بگم، ولی مگه همه این شعرایی که میگن چیزی بهتر از "دوستت دارم" توشونه؟ پس "دوستت دارم".
مگه آدم از دلخوشی های این زندگی چی میخواد به جز حس های خوب دو نفره؟ دنیایی که هر روز داره بی رحمی میبینه، مطمئن باش به عشق ما افتخار میکنه.
دلم برایت تنگ شده» های این روزها، با همه ی دلتنگی های دهه شصتی و هفتادی فرق دارد
این روزها دلتنگی آدمها پنهان شده اند پشت تمام عکسهای پروفایلشان،
این روزها جنس دعاها هم عوض شده،کاش انلاین باشدهایت زیاد میشود...
و به برکت این فضای مجازی، چشمهایت کم سوتر...
این روزها زمان تو را پیر نمیکند، خیال آدمهایی که باید باشند و نیستند پیرت میکند...
کاش یه مغازه بود،آدم میرفت
می گفت:
بی زحمت یه کم "خیال خوش" میخوام
ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟
آقا
این "آرامشا" لحظه ای چند؟
این"بی خیالیا" که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟
ازین "روزایی که بی بغضن" دارین؟
ازین "سالایِ بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!
این "شادیا" دوام دارن؟!
نه...
کاش یه جایی بود میشد رفت و بگی آقا یه "زندگی" میخوام
بی زحمت جنس خوبش...
وقتی که زرد میشوم، وقتی که قوتم بند میآید و خواب از چشمم فرار میکند و گریه خواب و خوراکم میشود و زرد میشوم، فقط او بلد است چگونه بغلم کند، چه حرفهایی بزند، دستش را دورم حلقه کند و زیر گوشم را ببوسد و همانجور که نفسش به گردنم میخورد یادم بیاورد دوستم دارد و مومنم کند به اینکه دوست داشتنی هستم تا دوباره سبز بشوم.
تا دوباره بخندم و چشمهایم شکوفهی لبخند بزاید.
او مرا بلد است. او زنده کردنِ مُردهی من را هم بلد است.
و من چه میخواهم از زندگی جز کسی که مرا خوب بلد باشد و هیچوقت دست از دوست داشتنِ من برندارد.
علاقهی او بزرگترین سرمایهی زندگیِ من است.
مدتیست زردم و آغوشش را برای از نو سبز شدن لازم دارم.
باید به بادهای این فصل بسپارم بروند و به گوشش برسانند که بیاید و همچون هوای بهار سبزم کند ... شعرم کند ... از نو متولدم کند از عشق
که فقط او از پسش برمیآید