همه چیز آزاد است چون خدا آزاد خلق کرده.

به نام خدا شروع می کنیم و در این صفحه همه چیز گذاشته می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم
امیدوارم از مطالب لذت ببرید و اینو یادمون باشه همیشه خدا با ماست

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

آیا من

او می گوید: زمان امتحانات پزشکی من در ایرلند بود و مبلغی که برای امتحانات می بایست پرداخت میکردم ۳۰۹ پوند بود

در صورتی که پول دزدم؟


یکی از ایرانیان مقیم‌ خارج از کشور مقاله زیبایی نوشته تحت عنوان "آیا من دزدم؟"


ایشان برای بیان این مطلب به دو رخداد که برای او پیش آمده است اشاره می کند 


رخداد اول:

 خرد نداشته و من مبلغ ۳۱۰ پوند را پرداخت نمودم


امتحانات خود را دادم و بعد از گذشت زمان در حالی که به کشور دیگری رفته بودم .

در آن هنگام نامه ای دریافت نمودم که از ایرلند برایم ارسال شده بود.

در آن نامه آمده بود که:

(شما در پرداخت هزینه های امتحان اشتباه کردید و به جای مبلغ ۳۰۹ پوند ، ۳۱۰ پوند پرداخت کردید، و این چکی که به همراه این نامه برای شما ارسال شده به ارزش یک پوند می باشد ... ما بیش از حق خودمان دریافت نمی کنیم).


جالب اینجاست که ارزش آن پاکت نامه 

و نامه ای که در آن تایپ شده بود خود بیش از مبلغ ۱ پوند بود!


اتفاق دوم:

او می گوید که من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم، از بقالی (سوپر مارکت) که تو مسیرم بود و خانمی در آن فروشنده بود کاکائو به قیمت ۵۰ سنت میخریدم و به مسیر خودم ادامه می دادم .


در یکی از روزها قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن ۶۰ سنت نوشته بود در قفسه دیگر قرار داد.


برای من جای تعجب داشت و از او پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟

در پاسخ ، به من گفت :

نه، همان نوع و همان کیفیت است !!

پس دلیل چیست؟!

چرا قیمت کاکائو در قفسه ای ۵۰ و در دیگری به قیمت ۶۰ به فروش می رسد؟


در پاسخ به من گفت :

به تازگی در کشور نیجریه، که کاکائو برای ما صادر میکرد 

اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما بود 


این جنس جدید قیمت فروش اش ۶۰ سنت و قبلی را چون قبلا خریدیم همان ۵۰ سنت است.


به او گفتم با این وضعیت کسی از شما جنس جدید خرید نمی کند تا زمانی که جنس قبل کامل به فروش نرود. 

او گفت: بله، من می دانم


من به او گفتم: بیا یه کاری بکن همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش با این کار کسی نمی تواند متوجه شود و جنس قدیم از جنس جدید‌ را تشخیص دهد.


در پاسخ در گوشی به من گفت : مگه شما یک دزدی ؟؟


شگفت زده شدم از آنچه او به من گفت 

و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم

در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار می شود 

و ذهن مرا در گیر کرده است که : 


آیا من دزدم ؟؟!!!

این چه اخلاق و کرداری است؟!


ما از جهان غرب عقب تر نیستیم ، از باورهایمان عقب تر مانده ایم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۰۳
نعمان میرزایی

مگه آدم از دلخوشی های دنیا چی میخواد، وقتی صدای ناله های مردم صدای گوش دنیا رو کر میکنه، وقتی با هرکسی که حرف میزنی اول از همه از غم هاش میگه، وقتی به کسی لبخند میزنی اخم میبینی، آدم کی و میخواد از این زندگی?


جز اینکه یکی باشه که تو اوج خستگی  که ١٠ ساعته تو یه اتوبوس قراضه نشسته، بهش بگه دوسش داره، یکی رو میخواد که وقتی عینکش کثیفه، بی اجازه عینک و برداره و تمیز کنه که چشمای قشنگشو بهتر ببینه. 


مگه آدم تو این روزای سخت و نفس گیر، که هیچکس پشتیبان اون و کاراش نیست، چیزی به جز "مراقب خودت باش" و "تو میتونی" میخواد؟ 


دلخوشی که فقط  پول نیست، همون لحظه ست که بهت میگه هر وقت میبینمت از ته دلم خوشحالم، همون لحظه که کاری نداره این شالو از کجا خریدی فقط بهت میگه چقدر این رنگ بهت میاد خوشگلم، کاری نداره که چقدر بهش اعتماد داری، همه جوره واست تکیه گاهه، تو اوج عصبانیت هات، حرفاتو گوش میده و بهت وعده روز خوبو میده، حتی اگه روز خوبه هم نیاد تو دلت به حرفاش گرم میشه. 


آدم همینو میخواد که هر جا بره، بگه که چقدر جات اینجا خالیه، که آغوشش هر چند از راه دور اما گرم ترین جای دنیا باشه، بگه درسته نمیتونم شعر بگم، ولی مگه همه این شعرایی که میگن چیزی بهتر از "دوستت دارم" توشونه؟ پس "دوستت دارم".


مگه آدم از دلخوشی های این زندگی چی میخواد به جز حس های خوب دو نفره؟ دنیایی که هر روز داره بی رحمی میبینه، مطمئن باش به عشق ما افتخار میکنه. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۰۵
نعمان میرزایی

کاش یه مغازه بود،آدم میرفت

می گفت:

بی زحمت یه کم "خیال خوش" میخوام 

ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟ 

آقا

این "آرامشا" لحظه ای چند؟

این"بی خیالیا"  که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟

ازین "روزایی که بی بغضن" دارین؟

ازین "سالایِ بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!

این "شادیا" دوام دارن؟!

نه...

کاش یه جایی بود میشد رفت و بگی آقا یه "زندگی" میخوام 

بی زحمت جنس خوبش...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۵۸
نعمان میرزایی
❤️❤️


عشق یعنی
مرا جغرافیا درکار نباشد
تو را تاریخ درکار نباشد...!
یعنی
تو با صدایم سخن گویی
با چشمانم ببینی..
و جهان را با انگشتانم
کشف کنی...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۵۶
نعمان میرزایی

وقتی که زرد میشوم، وقتی که قوتم بند می‌آید و خواب از چشمم فرار میکند و گریه خواب و خوراکم میشود و زرد میشوم، فقط او بلد است چگونه بغلم کند، چه حرف‌هایی بزند، دستش را دورم حلقه کند و زیر گوشم را ببوسد و همانجور که نفسش به گردنم میخورد یادم بیاورد دوستم دارد و مومنم کند به اینکه دوست داشتنی هستم تا دوباره سبز بشوم.

تا دوباره بخندم و چشم‌هایم شکوفه‌ی لبخند بزاید.

او مرا بلد است. او زنده کردنِ مُرده‌ی من را هم بلد است.

و من چه میخواهم از زندگی جز کسی که مرا خوب بلد باشد و هیچوقت دست از دوست داشتنِ من برندارد.

علاقه‌ی او بزرگترین سرمایه‌ی زندگیِ من است.

مدتی‌ست زردم و آغوشش را برای از نو سبز شدن لازم دارم.

باید به بادهای این فصل بسپارم بروند و به گوشش برسانند که بیاید و همچون هوای بهار سبزم کند ... شعرم کند ... از نو متولدم کند از عشق

که فقط او از پسش برمی‌آید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۴۲
نعمان میرزایی

یک عکّاس مشهور نوشته بود:

یک عکس فوق‌العاده

نتیجه‌ی فاصله‌ مناسب عکاس

ازسوژه مورد علاقه‌اش است!


پس برای داشتن یک رابطه‌ فوق‌العاده

همیشه به دنبال بهترین فاصله باشید!

نه نزدیکترین فاصله.

.

.

.

.

.

 .

.

.

.

.

چقدر زود عادت میکنیم

به این نشد،یکی دیگر!

نه!

من  دلم را به این قانع نمیکنم

نمیخواهم تجربه باشی تا بعد ها درست تر رفتار کنم

من دلم میخواهد خودم را اصلاح کنم که تورا بهتر داشته باشم

من مردِ این نشد،یکی دیگر ها نیستم

من 

پای تو

گریه میکنم

ضعیف میشوم

میشکنم 

ولی خواهم ماند...

.

.

.

.

.

.

برای من روز عشق

روزیه که تو به دنیا اومدی

یا روزیه که اومدی تو زندگیم 

یا حتی روزیه که از زندگیم رفتی

برام روز عشق هر روزیه که به تو مربوطه،

هر روزیه که به تو فکر کردم،

هر روزیه که

خیلی به تو فکر کردم..



freecontent.blog.ir

 

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۳۸
نعمان میرزایی

علاقه‌ی من قفس نیست

بال و پرِ پروازت را نمیبندد

محکومت نمیکند که برای من بمانی

که دلخواهِ من بشوی

علاقه‌ی من آسمانِ پروازِ توست

زیرِ پر و بالت را میگیرد که اوج بگیری

من تو را برای خودم و آنطور که همیشه رویایش را میبافته‌ام، نمیخواهم

من تو را همانگونه که هستی میخواهم

فقط گاهی که میگویم روی سیمِ لختِ خطوطِ برق ننشین،

یا رو به روی پنجره‌ی اتاق پسربچه‌ای که با تیرکمانش هرروز پرنده‌ها را نشانه میگیرد، لانه نساز

یا بیا لب پنجره من بنشین آب و دانه بخور

یا هوا سرد است بیا همین کنجِ گرمِ دامنم بمان تا هوا بهتر شود

فقط برای این است که من

حواسم بیشتر از خودت به توست

وگرنه عشقِ من قفس نیست

آسمانِ پروازت است

پرواز کن بگذار دلِ آسمان باز بشود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۳۴
نعمان میرزایی

دوستت دارم 


گفتنش ساده است


شنیدنش هم


اما فهمیدنش


دشوارترین کارِ دنیاست این روزها


اما همین دشواری زیباست 


زیباست برایِ خاطرِ اطمینانِ دلت


که بفهمد


هر آواره ای عاشق نیست


هر رهگذری مجنون


و تو لیلیِ خاطره هایِ هرکس نخواهی بود 

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
freecontent.blog.ir
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۶
نعمان میرزایی

‌ﻣﯽ تنگ است.. 


 برای کسی که... 


    نمیشود.. !! 


       او را خواست .. 


     نمیشود ..!! 


       او را داشت .. 


     فقط میشود... !!!!! 


      سخت برای او.. 


  دلتنگ شد....


و درحسرت آغوشش سوخت.


ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺵ ﻧﯿﺴﺖ ﻏﻤﮕﯿﻨﻢ . . .


ﮐﺴﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﺪ ﮐﺴﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ . . .


ﮐﺴﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ


ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﻓﻘﻂ ﺷﻌﺮﯼ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ :


ﻋﺠﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ … ! ﺗﻮ ﻫﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ … !

 !


ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻟﯽ ﻟﯽ ﺑﻪ ﻻ ﻻﯼِ

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ

ﺗﺎ ﺷﻮﺭﺵ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ

ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﯾﮕﺮ

ﺑﺮﺍﯾِﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﺩﻭﺳﺘﯽ

ﺩﺳﺘﯽ ﻫﻢ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﺪﻫﺪ !


ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ

ﺗﺎ ﺟﺎﯼ ﺟﺎﯼِ ﺻﻮﺭﺗﺖ

ﺻﻮﺭﺗﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ

ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻋﺠﯿﺐ ﻏﺮﯾﺐ ﺗﺮﯾﻦِ ﺯﻣﯿﻨﯽ

ﻋﺎﺑﺮﺍﻥ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ !


ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎﺷﯽ

ﺗﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺑﺮﻡ ﺩﺍﺭﺩ

ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ

ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝِ ﺩﻧﯿﺎ !

ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ؟

ﻣﻦ ﺍﺯ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ

ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﻧﺘﺮﺱ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﺎ

ﻣﻦ ...



freecontent.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۴
نعمان میرزایی

تنگ است.. 


 برای کسی که... 


    نمیشود.. !! 


       او را خواست .. 


     نمیشود ..!! 


       او را داشت .. 


     فقط میشود... !!!!! 


      سخت برای او.. 


  دلتنگ شد....


و درحسرت آغوشش سوخت.


ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺵ ﻧﯿﺴﺖ ﻏﻤﮕﯿﻨﻢ . . .


ﮐﺴﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﺪ ﮐﺴﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ . . .


ﮐﺴﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ


ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﻓﻘﻂ ﺷﻌﺮﯼ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ :


ﻋﺠﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ … ! ﺗﻮ ﻫﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ … !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۲
نعمان میرزایی